بسم الله الرحمن الرحيم پيروزي نهايي حق بر باطل فقط با ظهور يار
|
چکیده:در بین آفریدگان، انسان ویژگی بسیار ممتازی دارد که دربین همهی موجودات به او برتری بخشیده است. از منظر قرآن کریم، انسان به منظور امتحان و آزمایش که زمینهساز سعادت حقیقی اوست پا به این جهان گذاشته است تا با حسن اختیار خویش، طریق عبودیّت خداوند را برگزیده و طی کند و از این رهگذر به مقام قرب الهی و خلیفهاللهی نائل گردد و از آنجا که جهان مادّی و موجودات دیگر، تأمین کنندهی محیطی ممکن و مناسب برای این امتحان و ابتلا هستند، به تبع وجود انسان خلق شده و جامهی وجود بر تن کردهاند خداوند در قرآن کریم انسان را به واسطهی نیروی عقل و اندیشه بر دیگر موجودات برتری داده و به وی کرامت ذاتی بخشیده است. امّا با رجوع به تمامی آیات دراین زمینه مشخّص میشود که کرامت حقیقی انسان، نوعی کرامت اکتسابی است که در سایهی ایمان و عمل صالح و در پیش گرفتن تقوای الهی به دست میآید و همین نوع کرامت است که ملاک حقیقی برتری انسان بر دیگر موجودات است و او را به مقام خلیفه اللهی نائل میکند. در مورد این مقام باید گفت که مقامی تکوینی بوده و به شاخصههای وجودی و کمالات شخص خلیفه بستگی دارد. لازم به ذکر است که استعداد رسیدن به این مقام در همهی انسانها قرار داده شده ولی تنها کسانی قادر رسیدن به این مقام هستند که با عبودیّت پرودرگار، مظهر اسماء ذات الهی گشته و به بالاترین درجات قرب، نائل گردند. طرح مسئلهدر بین آفریدگان، انسان ویژگی بسیار ممتازی دارد که دربین همهی موجودات به او برتری بخشیده است. تنها به دنبال خلقت انسان است که خداوند خود را ستوده و به خود تبریک گفته است.[1] امّا ملاک این برتری چیست و انسان به چه دلیل گل سر سبد آفرینش نام گرفته است؟ برخی دیدگاههای کوتهبینانه نسبت به انسان، برتری انسان را تنها در ویژگیهای مادّی وفیزیکی دانسته و صرف قوّهی تفکر و اندیشه را معیار برتری انسان بر دیگر موجودات دانستهاند[2] امّا آیا انسان در فضائل و کمالات ارزشی و وجودی نیز بر دیگر موجودات برتری دارد؟ آیا انسان در راه کمالات خویش از مزیّتها و استعدادهای خاصی بهرهمند شده است؟ آیا انسان به لحاظ خیرات و کمالات، به مرتبهای خواهد رسید که هیچ هماوردی در میان دیگر موجودات نداشته باشد؟ جواب قرآن کریم به همهی این پرسشهای مثبت است. برای بررسی پاسخ قرآن کریم به این سؤالات، باید جایگاه انسان درنظام هستی را دیدگاه قرآن مورد بررسی قرار دهیم. برای این منظور، در این نوشتار، ابتدا به هدف خلقت انسان و دیگر موجودات خواهیم پرداخت و آنگاه با بررسی انواع کرامت انسان از دیدگاه قرآن، ملاک برتری انسان بردیگر موجودات را روشن خواهیم کرد و در آخر به مقام خلیفه اللهی که بزرگترین وجه امتیاز انسان بر دیگر موجودات است نظری خواهیم افکند. مقدمه: واژه شناسیواژهی انسان در اصل «انس» بوده است و آنگاه الف و نون به آن افزوده شده است و لذا در لغت به معنای اُنس گرفتن و ظاهر شدن است هر چند بعضی نیز معتقدند که از واژهی نسیان أخذ شده است.[3] امّا از از حیث اصطلاح، منطق دانان از قدیم الأیام انسان را «حیوان ناطق» و یا «حیوان متفکّر» تعریف کردهاند. براساس این تعریف، انسان حیوانی است با یک ویژگی وفصل مقوّم خاص که همان تفکّر و قدرت اندیشه است. اشتراک جنسی انسان و دیگر حیوانات امری است که نه در تنها در منطق قدیم بلکه در شاخههای مختلف علوم انسانی نیز مورد تأکید قرار گرفته است. به طور مثال در علوم اجتماعی انسان را اینگونه تعریف میکنند: «انسان (human) موجودی است با ارگانیسم بدنی جاندار و در محیطی مرکب از چیزهایی گوناگون که به صورت اجتماعی زیسته است»[4] و یا در تعریف دیگری از انسان آمده است که: «انسان تنها حیوانی است که قادر است راه خود را به بیرون از وضعیّتی که هست، متناسب با آگاهی خود تغییر دهد، وضعیّتی که خود باید آنرا بیافریند.»[5] در مورد واژهی هستی نیز باید گفت که این کلمه معادل «وجود» و «بودن» است[6]. بر این اساس نظام هستی شامل تمام عوالمی است که حظی از وجود دارند و لذا « این جهان هستی بسیار گسترده است و ابعاد گوناگون دارد، از عالم خاک که اخس مراتب هستی است تا عوالم بالاتر امتداد دارد»[7] امّا در این نوشتار آنچه از نظام هستی مد نظر است، همان نظام آفرنیش و دنیا است که پایین ترین سطح از عوالم چندگانه بود و ما هم اکنون در آن به سر میبریم.
بخش اوّل: نظام هستی طفیل وجود انسانمقدمههر خالقی در خلق هر اثری به دنبال هدفی است که همین هدف کار و فعل او را حکیمانه کرده وبه فعل وی معنا میبخشد. عدم وجود این عنصر مهم در خلق و ایجاد یک شیئ، کار را عبث و بیهوده کرده و در نزد عقلاء از درجهی ارزش و اعتبار ساقط میکند. نظام بزرگ آفرینش نیز از این قاعده مستثنی نبوده و همهی موجودات عالم در سایهی هدف از پیش تعیین شدهای پا به عرصهی وجود گذاشتهاند. خداوند در قرآن کریم میفرماید: «و آسمان و زمين و آنچه را كه ميان اين دو است به باطل نيافريديم اين گمان كسانىاست كه كافر شده [وحقپوشى كرده]اند پس واى از آتش بر كسانى كه كافر شدهاند»[8] امّا با این وجود هدف خلقت همهی موجودات یکی نبوده وخلقت هر موجود هدف خاص خود را دنبال میکند. چه بسا موجوداتی که خلقت آنها به تبع موجودات دیگر و وجود آنها زمینهساز آفرینش دیگر موجودات بوده است. به تعبیر دیگر، خلقت برخی موجودات تأمین کنندهی اهدافی بالاتری در سلسلهی موجودات است و اصطلاحاً اهداف در یک رابطهی طولی با یکدیگر قرار دارند. از اینرو میتوان گفت که برخی موجودات دارای هدف بالأصاله هستند و برخی دیگر بالتبع. برای روشن شدن موضوع میتوان از مثالی بهره برد. شخصی که مدرسهای را تأسیس میکند لازم است علاوه بر ساختن مکانهای آموزشی و کلاس درس، سالنی را نیز برای ورزش و فعالیّت ورزشی دانشآموزان تعبیه کند. این در حالی است که هدف از تأسیس مدرسه، ایجاد مکانی برای ورزش و پرورش قهرمانان ورزشی نیست. هدف از احداث مدرسه، فراهم آوردن محیطی برای تعلیم و تربیت کودکان و بالا بردن سطح علم و آگاهی آنان است ولی از آنجا که فکر سالم در بدن سالم قرار دارد لذا لازم است تا زمینهی نشاط روحی و سلامت جسم محصّلین نیز مدّ نظر قرار گیرد تا هدف اصلی یعنی تعلیم و تعلّم بهتر محقّق شود. بر این اساس آموزش و پرورش هدف بالأصاله احداث مدرسه و ورزش و تربیت بدنی هدف بالتبع آن خواهد بود. ما در این بخش برآنیم تا روشن سازیم که آنچه از هدف بالأصاله در خلقت کائنات برخوردار است انسان بوده و دیگر موجودات به تبع انسان، جامعهی وجود بر تن کردهاند. برای این منظور باید هدف از خلقت هریک را مورد بررسی قرار داده و رابطهی آنها مورد دقّت قرار دهیم. الف) هدف از خلقت انساندر یک دید کلان به انسان و جهان، خلقت انسان را میتوان به عنوان جزئی از آفرینش و مخلوقی از مخلوقات پرودرگار، در راستای هدف کلی آفرینش در نظر گرفت و تجلّی خداوند در مخلوقات را هدف نهایی خلقت انسان و جهان قلمداد کرد. بر این اساس « موجودات انسانی مانند سایر موجودات از آنجاکه معلولات خداوندند لذا جلوهگاه آفرینندهی کل میباشند و لذا هدف از آفرینش انسانها همان تجلی حق تعالی در معلولات خود میباشد.»[9] امّا با تنزّل از این منظر کلان و با رجوع به قرآن کریم در مییابیم که خداوند کریم، انسان را از سایر موجودات جدا کرده و اهداف ویژه و خاصی را جهت آفرینش او بیان کرده است. خداوند در قرآن کریم در ابتدا با مخاطب قرار دادن انسان، پوچانگاری روند خلقت او را اندیشهای باطل دانسته و به انسان گوشتزد میکند که بر اساس هدفی از پیش تعیین شده به دنیا آمده است: «آیا گمان کردهاید که ما شما را بیهوده آفریدهایم و شما به سوی ما بازگشت نمیکنید؟»[10] در این آیهی شریفه علاوه بر هدفمند دانستن خلقت انسان، هدف نهایی نیز نشان داده شده و بازگشت به پرودگار، غایت آفرینش انسان معرّفی شده است. این در حالی است که در برخی دیگر از آیات، هدف نه بازگشت به خداوند، بلکه ماندن بر روی زمین و جانشینی کردن از خداوند معرّفی شده است.[11] دستهی دیگری از آیات انسان را از اندیشهی خوش خلیفهالهی و آسوده تکیّه زدن بر مسند خلافت الهی خارج کرده، و وی را به میدان سخت بلا و آزمایش فراخوانده و و وخلقت انسان را طرحی درجهت امتحان وی دانسته است.[12] این آیات علیرغم تعارض ظاهریشان، هر کدام بازگوکنندهی جزئی از هدف کلی است که غایت نهایی خلقت انسان را تشکیل میدهد. هر یک از ابتلا و آزمایش، بازگشت به نزد پرودگار و رسیدن به خلیفهاللهی، بخشی از راه پر پیچ و خمی است که انسان در این دنیا باید به سلامت طی کند تا به سر منزل مقصود نائل آید. اگر بخواهیم از این مسیر و از این روند تکاملی تعبیر دقیقی داشته باشیم، باید بگوییم که این طریق همان طریق عبودیّت و بندگی پروردگار است. از همین روست که خداوند در بیانی جامع، پرده از هدف نهایی خلقت انس و جن برداشته، و عبادت پروردگار را منتهای مقصود الهی از آفرینش آنها معرّفی کرده است. «ما خلقت الجن و الأنس الا لیعبدون»[13] توضیح اینکه منظور از عبادت و بندگی که به عنوان هدف آفرینش انسان مطرح شده چیزی جز این نیست که انسان به تصفیه و تزکیهی درون پرداخته و با انتخابها و گزینشهای خویش مراحل کمال را طی کرده و انسان کامل شود.[14] از اینرو راه کمال و سعادت انسانی راهی است که از وادی اختیار و گزینش آگاهانه میگذرد. انسان بر خلاف موجودات دیگر، موجودی دو گرایشی است واین امر، این فرصت استثنائی را برای وی ایجاد کرده است تا با تکیه بر ارادهی خویش و انتخاب راه صلاح و ثواب به بالاترین کمال قابل تصوّر یعنی قرب الهی و بازگشت به مبدأ خویش نائل گشته و از این رهگذر به مقام خلیفهاللهی دست یابد؛ تا جائیکه فرشتگان الهی در حسرت این مقام، وی را مسجود خویش قرار دهند. از اینرو میتوان نتیجه گرفت که «هدف از آفرینش انسان از دیدگاه اسلام به طور اجمال، رسیدن به کمال ممکن بواسطهی شناخت حقیقی موجود برترین و نیایش به مقام شامخ او» است.[15] ب) هدف نهائی خلقت آفرینشجهان آفرینش به عنوان یکی از شگفتانگیز ترین مخلوقات پروردگار، بنا به حکمت الهی، هدفی را دنبال میکند و بیهوه و عبث خلق نشده است. امّا سؤال اساسی این است که خداوند از خلقت نظام کائنات و موجودات بیشمار کرهی خاکی و در یک کلام از خلقت عرش و فرش چه هدفی را دنبال کرده است. از آیات متعدّدی از قرآن کریم میتوان نتیجه گرفت که خلقت جهان آفرینش مقدّمهی خلقت آدم بوده است و کل جهان هستی و آراستن زمین به نباتات و جانداران و جنگل ودشت، همگی زمینه سازی برای قدم نهادن انسان بر روی کرهی خاکی است. این ادّعا در بدو امر قدری مبالغه آمیز و خودبینانه مینماید و اثبات آن، محتاج شواهد و ادلهی زیادی است؛ کما اینکه برخی از متفکّرین معاصر معتقدند که « اینکه ما بگوییم تمام دستگاه هستی برای انسان آفریده شده است، این مطلب نیاز به تحلیل و بررسی زیاد دارد»[16] امّا با رجوع به قرآن کریم و کلام وحی، آیاتی را میتوان یافت که همگی دال بر این معنا است. یکی از شواهد بر این مسئله که در قرآن کریم به آن اشاره شده و در آیاتی چند، از آن سخن به میان آمده است، موضوع تسخیر کائنات و موجودات توسّط انسان است. خداوند در سورهی لقمان میفرماید: « آيا ندانستهايد كه خدا آنچه را كه در آسمانها و آنچه را كه در زمين است مسخرشما ساخته و نعمتهاى ظاهر و باطن خود را بر شما تمام كرده است...»[17] تسخیر در لغت به معنای در اختیار گرفتن یک شیئ است به نحوی که هیچگونه اختیاری از خود نداشته باشد به تعبیر دیگر، شیئ مسخّر موجودی است که «در قهر و غلبهی دیگری داخل شده به نحویکه هیچگونه اراده و اختیاری بر خلاص کردن خود ندارد»[18]. انسان از چنان ارزش و مقامی برخوردار است که به فرمان خداوند، همهی موجودات جهان آفرینش مسخّر او هستند و به گونهای آفریده شده است که بتواند همهی نیروهای طبیعت را تسخیر کند و از آنها به نفع خود استفاده کند.[19] امّا آیا از این آیات میتوان شرافت و برتری انسان بر دیگر موجودات را استفاده کرد و آنگاه نتیجه گرفت که خلقت موجودات مقدّمهی خلقت انسان بوده است و به تعبیر دیگر موجودات برای انسان خلق شدهاند؟ برخی از اندیشمندان معاصر با استناد به آیات دیگر قرآن، اندیشهی انسان محوری و برتری او بر جمیع خلائق را اندیشهی ناصحیحی دانستهاند و با توجّه به آیهی 70 سورهی اسراء[20] معتقدند که برتری اولاد آدم بر عدهی زیادی از موجودات بوده است نه همهی آفریدهها و آنگاه نتیجه میگیرند که « بنابراین نمیتوان گفت هدف مطلق جهان هستی انسان است، زیرا موجودات با عظمتتر و شریفتر نمیتوانند وسیلهی پستتر از خود قرار گیرند.»[21] امّا نباید از نظر دور داشت که «کثیر» موجود در آیه میتواند در دو معنا استعمال شود؛ یکی به معنای «جمیع» و دیگری به معنای «بسیار» و سخن فوق الذکر تنها زمانی تمام است که از «کثیر» معنایی «بسیار» اراده شده باشد؛ درحالیکه برخی از مفسّرین هر دو احتمال را جائز شمردهاند.[22] مضاف بر اینکه بر فرض که «جمیع» به معنای «بسیار» باشد نتیجهاش آن نیست که آن موجوداتی که انسان بر آنها برتری ندارد، ایشان بر انسان برتری دارند زیرا ممکن است هر دو در یک سطح بوده و مانند آدم و فرشتگان در یک درجه از قرب الهی باشند.[23] گذشته از شاهد قرآنی فوق با نظر به هدف خلقت انسان، که در قسمت قبل به آن اشاره شد، نیز میتوان به راز خلقت کائنات پی برد. همانگونه که گذشت، خداوند هدف نهائی خلقت انسان را عبادت خویش ورسیدن به بالاترین مرتبهی قرب، معرّفی کرده است. از سوی دیگر رسیدن به این مقام منیع، بر خلاف سایر موجودات جبّلی و غریزی نبوده بلکه ناشی از حسن اختیار بوده و با گزینش راه صحیح میسّر میگردد. امّا وجود اختیار و عمل اختیاری در گروه وجود راه خیر و شرّ است. به تعبیر دیگر، مادامیکه دو انتخاب، یکی درست و دیگری غلط پیش روی انسان قرار نگیرد صحبت از اختیار و گزینش سخنی به گزاف است. علاوه بر این، فراهم آودرن زمینهی سعادت اختیاری برای انسان علاوه بر مجهّز کردن وی به نیروی اختیار، محتاج تدارک محیطی است که زمینهی هر دوی خیر و شر را داشته باشد، به این معنا که محیطی باشد آمیخته با نعمت و نقمت، برخورداری و حرمان، آسایش و رنج و... و تنها دار دنیا و عالم مادّه از چنین ظرفیّتی برخوردار است و امکان آزمایش انسان در او وجود دارد. لذا قبل از خلقت انسان، چنین محیطی باید مهیّا شده و زمین به قدوم چنین موجودی آراسته شود. خداوند در سورهی کهف پرده از این راز بزرگ بر میدارد و میفرماید: « در حقيقت ما آنچه را كه بر زمين است زيورى براى آن قرار داديم تا آنان رابيازماييم كه كدام يك از ايشان نيكوكارترند»[24] از اینرو میتوان نتیجه گرفت که در این عالم همهی موجودات از زمین گرفته تا آسمان، از جمادات تا نباتات و جانداران، همگی دارای غرض و غایت هستند. امّا هدف نهائی خلقت همهی اینها همانا خلقت انسان و تعالی وجودی اوست؛ یعنی همهی موجودات آفریده شدهاند تا انسان از آنها بهرهگیری کرده و خود را به قرب ربوبی و هدف خلقت یعنی به خلافت الهی برساند.[25]« مقصود از آفرینش جهان و پدیدآمدن تدریجی موجودات، این بوده که انسان پدید آید. غرض از پدیدآمدن نباتات، به وجود آمدن حیوانات بوده و منظور از آفرینش همهی اینها، پیدایش هیکل بشری و مقصود از آن، حصول ارواح انسانی و خلافت الهی در زمین بوده است»[26]
بخش دوّم: کرامت انسان در بین سائر موجوداتمقدمهاز دیدگاه قرآن کریم انسان موجودی است که خداوند او را گرامی داشته و کرامت داده است. کرامت، ضد دنائت و پستی است[27] و کریم کسی است که از نزاهت و فضیلت برخوردار است. خداوند در سورهی اسراء میفرماید: « و به راستى ما فرزندان آدم را کرامت بخشیدیم و آنان را در خشكى و دريا [برمركبها] برنشانديم و از چيزهاى پاكيزه به ايشان روزى داديم و آنها را بر بسيارى ازآفريدههاى خود برترى آشكار داديم»[28] در آیهی شریفه جمیع فرزندان آدم داخل در دایرهی این شرافت داخل شدهاند به نحوی که کرامت الهی نصیب همهی آنها شده و بر این اساس همهی انسانها بر موجودات دیگر برتری داده شده اند. امّا با این وجود در آیات دیگری، برخی انسان ها حتّی از حیوانات هم پست تر معرّفی شدهاند.[29] برای رفع این تعارض ظاهری باید در در مفاد آیه دقّت نمود و بین استعدادهای نهفته در وجود آدمی و فعلیّت یافتن این استعدادها تمایز نهاد. با نظر به این دو مهم میتوان از دو نوع کرامت، سخن گفت؛ یکی کرامت ذاتی و دیگری کرامت اکتسابی. «تفاوت کرامت ذاتی و اکتسابی در این است که کرامت ذاتی عمومیّت داشته، شامل همهی انسانها میشود، امّا کرامت اکتسابی اختصاص به عدّهای خاصی از انسانها دارد؛ یعنی کسانی که به کمالات اختیاری دست پیدا میکنند.»[30] در ادامه به توضیح مختصری پیرامون این دو نوع از کرامت خواهیم پرداخت. الف) کرامت ذاتیمقصود از کرامت ذاتی آن است که خداوند انسان را به گونه ای آفریده است که در مقایسه با برخی موجودات دیگر، دارای استعدادها و کمالات بالقوّه ایست که در صورت شکوفا کردن آنها قادر است به بالاترین مدارج کمال نائل گردد[31]. این نوع کرامت مربوط به همهی انسانها بوده و هر انسانی در ذات خویش واجد چنین کرامتی است و همین تونائی است که کرامتبخشِ وی در بین تمامی خلائق است. آیهی هفتاد سورهی اسراء نیز حاکی از این کرامت ذاتی است. «ولقد کرمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر و رزقناهم من الطبیات و فضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا» با تأمّل در این آیهی شریفه مشّخص میشود که دو تعبیر برای نشان دادن برتری انسان بر دیگر موجودات به کار رفته است. یکی لفظ «کرّمنا» و دیگری تعیبر «فضّلنا». در این اختلاف تعبیر، نکتهی لطیفی نهفته است که دقّت در آن میتواند مشخّص کننندهی ماهیّت این کرامت ذاتی باشد. مرحوم علامّهی طباطبایی (ره) در تفسیر المیزان[32] با بررسی معنای لغوی این دو اصطلاح، تفضیل را در جایی صادق میداند که دو موجود در اصل صفتی با یکدیگر مشترک بوده ولی در کمیّت و کیفیّت آن با یکدیگر اختلاف داشته باشند. امّا کرامت را در جائی میداند که یک موجود واجد صفتی باشد که موجود دیگر اساساً فاقد آن است. تنها دراین صورت است که میتوان گفت ما این موجود را تکریم کردیم. به طور مثال انسان و دیگر حیوانات در اصل تغذیه با یکدیگر برابرند امّا کیفیّت تغذیه در انسان با دیگر حیوانات بسیار متفاوت است و از تنوّع و تکثّر بیشتری برخوردار است و همچنین در دیگر مظاهر حیات همانند نکاح و مسکن و ... نیز وضع به همین منوال است. با توجّه به این تفاوت معنایی می توان نتیجه گرفت که در قسمت اوّل آیه که خداوند میفرماید ما انسان را اکرام کردیم، باید پای یک صفت و خصصهای در میان باشد که تنها مختص انسان بوده و دیگر موجودات از آن به طور کل بیبهرهاند و آن قوّل عقل و تفکّر است که انسان به وسیلهی آن قادر است راه حق را از باطل باز شناسد و در سایهی آن به سعادت شایستهی خویش نائل گردد. با این توضیح روشن میشود که این نوع کرامت به ویژگیهای ذاتی و فطری انسان بر میگردد که انسانیّت انسان ملازم با این نوع کرامت است. به قول یکی از اندیشمندان: «این هم یکی از خصوصیّات ذاتی انسان است که نه روح صرف است همچون فرشتهها و نه جسم محض است ماانند حیوانات و گیاهان، بلکه جمعی از طبیعت و فراطبیعت و نمود ملک و ملکوت در او جلوه گر است.»[33] ب) کرامت اکتسابیمقصود از کرامت اکتسابی کمالاتی است که انسان در سایهی ایمان و عمل اختیاری خود به دست میآورد. این نوع کرامت، برخاسته از تلاش و ایثار انسان بوده و معیار ارزشهای انسانی و ملاک تقرّب به خداوند است. با این کرامت است که میتوان واقعاً انسانی را بر انسان دیگر برتر دانست. همهی انسانها استعداد رسیدن به این کرامت را دارند ولی برخی به آن دست مییابند و برخی فاقد آنند پس در این کرامت، نه همهی انسانها برتر از دیگر موجوداتند و نه همهی آنها فروتر یا مساوی با دیگر موجوداتند[34] در حقیقت این نوع کرامت برخلاف نوع قبل، اختیاری است و از طریق خویشتن داری و مخالفت با هوای نفس حاصل میشود. این همان کرامتی است که خداوند تنها به متّقین نسبت داده و متّقین را کریم ترین مردم معرّفی کرده است: « انّ اکرمکم عند الله أتقاکم» این نوع از کرامت است که حقیقتاً میتوان بر آن بالید و آن را ملاک برتری انسان بر دیگر موجودات دانست. و الا صرف انسان بودن هر چند کرامت ذاتی را برای فرد به ارمغان میآورد ولی این کرامت تنها در حدّ یک استعداد بوده و اگر فرد در راه به فعلیّت رساندن آن تلاش نکند، حظی از کرامت واقعی نخواهد برد. از همین رو مشّخص میشود که اگر کسی در را معصیبت پرودرگار و پیروی محض از شهوات و هوای نفس خویش گام بردارد از آنجا که این استعداد و ظرفیّت خدادای را تباه کرده است نه تنها برتری نسبت به دیگر موجودات ندارد بلکه در جایگاه بسی پست تر از حیوانات قرار میگیرد. بخش سوّم : خلافت الهی انسانمقدمهمسألهی خلافت و جانشینی مطلق از خداوند در جریان خلقت حضرت آدم (ع) مطرح شده است و آیهی 30 سورهی بقره صریحاً از خلافت آدم سخن گفته است: «وچون پروردگار تو به فرشتگان گفت من در زمين جانشينى خواهم گماشت [فرشتگان] گفتند: آيا در آن كسى را مىگمارى كه در آن فساد انگيزد و خونها بريزد و حال آنكه ما با ستايش تو [تو را] تنزيه مىكنيم و به تقديست مىپردازيم، فرمود: من چيزى مىدانم كه شما نمىدانيد» کلمهی خلیفه و خلافت از مادّهی «خلف» به معنای پشت سر گذاشته و به معنای جانشینی است. تصوّر عمومی ما از خلافت، قرار دادن جانشین است؛ یعنی شخصی در حیات خود و یا بعد از وفاتش، شخص دیگر را به عنوان جانشین خود معرّفی کرده و آن را خلیفهی خود قرار میدهد. خلافت به این معنا امری کاملاً جعلی و قرارداری بوده و تابع خواست و مشیّت جاعل است. امّا باید توجّه داشت که خلافت حضرت آدم(ع) از پروردگار از سنخی دیگر بوده و امریست که با حقایق موجود در عالم تکوین و مقامات روحی و کمالات وجودی حضرت آدم(ع) ارتباط تنگاتنگی دارد. به تعبیر دقیقتر «مقام خلیفه اللهی انسان که قرآن از آن پرده بداشته، از نوع خلافت تکوینی است نه خلافت اعتباری و قراردادی»[35] حال سؤال اساسی این است که ملاک این خلیفهاللهی چیست و چه خصوصیاتی دارد و آیا این مقام مخصوص حضرت آدم است و یا به نسلهای بعد از وی نیز منتقل میشود؟ الف) ملاک شایستگی آدم برای خلافتهمانگونه که گذشت، خلافت به معنای قائم مقامی و جانشینی است و این امر حاصل نمیشود مگر اینکه خلیفه در همهی شؤون حکایتگر و نمودار شخص جانشین باشد. بنابراین خلیفهی خدا کسی است که بیش از همه با خداوند سنخیّت و ارتباط داشته باشد و از آنجا که خداوند منبع همهی کمالات و خیرات است، خلیفهی او نیز باید در نمایاندن کمالات و خیرات حق تعالی، کاملترین مظاهر و برترین مخلوقات باشد. یکی از کمالات وجودی پروردگار علم مطلق الهی است. خدواند از همهی امور آگاه است و هیچ امری در آسمانها و زمین و چه در قبل و چه در بعد از او مخفی نیست. از اینرو شخص خلیفه نیز از آنجا که باید آیینهی تمام نمای مستخلفٌ عنه خود باشد، باید واجد چنین علمی شود. از همین روست که خداوند پس از اعلام تصمیم خود مبنی بر قرار دادن خلیفه بر روی زمین، تمامی اسماء خویش را به آدم(ع) تعلیم داد و وی را بر جمیع أسماء آگاه ساخت: «و [خدا] همه [معانى] نامها را به آدم آموخت سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود اگر راست مىگوييد از اسامى اينها به من خبر دهيد»[36] البته باید توجّه داشت که مقصود از اسماء، اسم به مفهوم قراردادی و اعتباری آن که از مصنوعات بشر است، نیست؛ چنان که تعلیم آن هم به انباشته شدن ذهن از این کلمات نیست. زیرا دانستنن این نامها به طریق یاد شده به هیچ وجه نمیتواند ملاک شایستگی خلافت از خداوند باشد و نقشی در خلافت تکوینی داشته باشد. بلکه مقصود پی بردن به حقایق اشیاء و معرفت حضوری به آنها و اسماء خداوند است که ملازم با قدرت بر تصرّف تکوینی و برتری وجودی آدم است.[37] آگاهی آدم از اسماء مخلوقات، اشراف بر قلمرو جانشینی و خلافت از خدا را در اختیار او قرار میدهد و آگاهی از اسماء خداوند، مظهر اسماء خداشدن یعنی ولایت تکوینی را به او عطا میکند و دانستن اسماء وسائط فیض، شیوهی تصرّف در قلمرو خلافت را به او مینمایاند.[38] ب) خلافت الهی فرزندان آدمسؤالی که در قسمت مطرح شد این بود که آیا این خلافت مخصوص حضرت آدم (ع) بوده یا آنکه در انسانهای دیگر هم یافت میشود؟ در پاسخ باید گفت در قرآن کریم مواردی یافت میشود که خداوند مقام خلافت خویش را به افراد دیگری غیر از حضرت آدم علی نبینا و آله و علیه السلام از جلمه حضرت داوود (ع) نیز عطا کرده است. در سورهی «ص» آمده است: «یا داود انّا جعلناک خلیفه فی الأرض»[39] همچنین در آیات متعدّدی خداوند گروهی را مورد خطاب قرار داده و آنها را جانشینان خود بر روی زمین معرّفی کرده است: «هو الذی جعلکم خلائف فی الأرض»[40] این آیات همگی اشعار به این مطلب دارد که افراد دیگری نیز غیر حضرت آدم(ع) شایستگی رسیدن به این مقام را دارند. این مطلب را میتوان از آیهی 30 سورهی بقره نیز استفاده کرد. در این آیه هرچند درظاهر صحبت از خلافت شخص آدم (ع) است ولی نکتهای در آن نهفته است که با نظر به آن میتوان خلافت الهی را از انحصار شخص آدم(ع) خارج کرد و آنرا مربوط به همهی انسانها دانست. ملائکه پس از شنیدن تصمیم الهی مبنی بر قرار دادن خلیفه بر روی زمین توسّط خداوند، اظهار داشتند که « آيا در آن كسى را مىگمارى كه در آن فساد انگيزد و خونها بريزد و حال آنكه ما با ستايش تو [تو را] تنزيه مىكنيم» «این کلام دلالت بر این دارد که خلافت منحصر در آنحضرت نیست؛ زیرا اگر سخن از خلافت حضرت آدم(ع) بود و بس، با توجّه به اینکه حضرت آدم معصوم است و فساد و خونریزی نمیکند.»[41] این کلام ملائکه فاقد معنا میشد. امّا آیا این سخن به این معناست که همهی انسان ها بالفعل خلیفهی خدایند و به تبع آن حتّی تبهکاران و فجار و افراد فاسق نیز در این دایره داخلند. مسلّماً جواب منفی است. مقام خلیفهاللهی مقام بلندی است که به هر بی سر و پایی نمیدهند و حتّی با توجه به توضیحی که پیرامون ماهیّت این مقام بیان شد، مشخّص میشود که نه تنها افراد فاسق و فاجر لیاقت آنرا را ندارند ، بلکه این مقام شایستهی انسان های عادی نیز نیست. بلکه تنها مقرّبین و اولیاء الهی شایستگی بر تن کردن ردای خلافت الهی را داراند. با این توضیح و در مقام تفسیر این آیه و آیات دیگری که نوعی عمومیت خلافت الهی از آن استشمام میشود باید گفت که «خلافت مربوط به مقام انسانیّت است و حضرت آدم شخصاً خلیفه الله نیست؛ بلکه مقام آدمیّت، خلیفه الله است»[42] و لذا میتوان نتیجه گرفت که استعداد رسیدن به این مقام، یعنی خلافت الهی در فطرت انسان ها قرار داده شده است و مختص انسان خاصی نیست و این خود فرد است که باید با اختیار خویش و با برگزیدن طریق عبودیّت و بندگی پرورگار این استعداد خدادادی و کمال بالقوّهی را شکوفا سازد و در سایهی عمل صالح و ایمان بی شائبه، به بالاترین درجهی کمال که همان خلیفه اللهی است نائل گردد. کمااینکه در عمل هم میبینیم انسانهای بلندمرتبهای وجود داشتهاند که «خلافت الهی را منتهای سیر خویش به سوی کمال دیدهاند. آنان خلافت الهی را منحصر به حضرت آدم نمیبینند، بلکه مقام آدمیّت را که شخصیّت حقوقی انسان کامل است را محور خلافت خدا میدانند.»[43] نتیجهی بحثاز آنچه که گفته شد میتوان نتیجه گرفت که از منظر قرآن کریم، انسان در جهان هستی دارای موقعیّت ممتاز و منحصر به فردی است که او را نسبت به دیگر موجودات ممتاز کرده است. امّا باید توجّه داشت که این امتیاز و برتری تنها از نوع استعداد و قابلیّتهای وجودی بوده و تا زمانیکه از آن بهرهبردای نشود، فضیلتی را به انسان نخواهد بخشید. لذا با تکیّه بر این کرامت ذاتی نمیتوان دم از برتری همهی انسانها زد و با این شعار به وادی اومانیسم و انسانمحوری غلطید. کرامت حقیقی انسان که وجه ممیز انسان از دیگر موجودات را تشکیل میدهد، کرامتی اکتسابی است که از طریق به کارگیری عقل حق شناس و انتخاب راه عبودت پرودگار حاصل میشود. تنها از طریق ایمان، عمل صالح، تقوای الهی و به فعلیّت رساندن قوای نهفته در وجود انسان، میتوان به موجودی برتر تبدیل شد و به مقام خلافت و جانشینی خداوند بر روی زمین نائل گردید. [2]- واعظی، أحمد، انسان از دیدگاه اسلام، 1385، ص 140 [3]- دهخدا، علی اکبر، لغتنامه، واژهی انسان [4]- شایان مهر، علیرضا، دائره المعارف تطبیقی علوم اجتماعی، سازمان انتشارات کیهان، 1337، ص 78 [5]- همان [6]- لغتنامهی دهخدا، واژهی هستی [7]- ممدوحی، انسان و جهان در شناخت مکتب اسلام، قم: مؤسسهی آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1382، ص 17 [8]- ص/ 27 [9]- جعفری، محمد تقی، آفرینش انسان، دفتر تبلیغات اسلامی، ص 140 [10]- مؤمنون/ 115 [11]- «انّی جاعل فی الأرض خلیفه» بقره/ 30 و « هو الذی جعلکم خلائف الأرض» انعام / 165 [12]- « الذی خلق الموت و الحیاه لیبلوکم ایکم أحسن عملا و هو العزیز الغفور» ملک/ 2 [13]- ذاریات/ 56 [14]- نصری، عبدالله، مبانی انسانشناسی در قرآن، مؤسسهی فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، ص 97 [15]- جعفری، محمد تقی، آفرینش و انسان، دارالتبیلغ اسلامی ص144 [16]- همان، ص 127 [17]- لقمان/ 20 [18]- زبیدی، تاج العروس، ج 6، ص 506 و 507 [19]- نصری، عبدالله، مبانی انسان شناسی در قرآن، ص 227 [20]- « ولقد کرمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر و فضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا» [21]- جعفری، محمد تقی، آفرینش و انسان، ص 131 [22]- جوادی آملی،عبداللله، تفسیر موضوعی قرآن کریم، «صورت و سیرت انسان در قرآن»، مرکز نشر اسراء، ص 334 [23]- همان، ص334 [24]- کهف/ 7 [25]- نصری، عبدالله، مبانی انسان شناسی در قرآن ، ص 61 [26]- قربانی، زین العابدین، فلسفهی آفرینش انسان، ص 61 [27]- زبیدی، تاج العروس، ج 17، ص 606 [28]- اسراء / 70 [29]- « أم تحصب أن اکثرهم تسمعون او تعقلون، إن هم إلا کالأدنعام بل هم اضل سبیلا» اعراف/ 179 [30]- واعظی، احمد، انسان از دیدگاه اسلام، ص 146 [31]- رجبی، محمود انسان شناسی، ص128 [32]- طباطبائی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 13، ص 156 [33]- جوادی آملی، عبدالله، صورت و سیرت انسان در قرآن، ص 323 [34]- رجبی، محمود، انسان شناسی، ص 129 [35]- واعظی، احمد، انسان از دیدگاه اسلام، پژوهشکدهی حوزه ودانشگاه، ص 141 [36]- بقره/ 31 [37]- رجبی، محمود، انسان شناسی، ص 126 [38]- همان، ص 125 [39]- ص/ 26 [40]- انعام/ 165 و یونس/14و73 و فاطر/ 29 [41]- جوادی آملی، عبدالله، زن در آیینهی جلال و جمال، نشر اسراء، 1385، ص 155 [42]- همان، ص 155 [43]- جوادی آملی،عبدالله، صورت و سیرت انسان در قرآن، ص 291
منابع و مراجع 1) قرآن کریم با ترجمهی فولادوند 2) دهخدا، علی اکبر، لغتنامه 3) طباطبائی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن 4) شایان مهر، علیرضا، دائره المعارف تطبیقی علوم اجتماعی، سازمان انتشارات کیهان 5) ممدوحی، انسان و جهان در شناخت مکتب اسلام، قم: مؤسسهی آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 6) جعفری، محمد تقی، آفرینش انسان، دفتر تبلیغات اسلامی 7) نصری، عبدالله، مبانی انسانشناسی در قرآن، مؤسسهی فرهنگی دانش و اندیشه معاصر 8) جوادی آملی،عبداللله، تفسیر موضوعی قرآن کریم، «صورت و سیرت انسان در قرآن»، مرکز نشر اسراء 9) قربانی، زین العابدین، فلسفهی آفرینش انسان 10) واعظی، احمد، انسان از دیدگاه اسلام، پژوهشکدهی حوزه ودانشگاه 11) جوادی آملی، عبدالله، زن در آیینهی جلال و جمال، نشر اسراء، 1385 12) زبیدی، تاج العروس
نظرات شما عزیزان: [ پنج شنبه 16 آبان 1392
] [ 17:49 ] [ علی امیری ]
[ |
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |